آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش....

 

میون باور و تردید ....

 

some hearts are diamonds
some hearts are stone
some days you're tired of being alone

این دلتنگی که فکر می کردم امروز و فردا باید تموم شه، مدتهاست ادامه داره! عجیب احساس تنهایی می کنم! امروز از اون روزهای سرشار از روابط اجتماعی بود! سرشار از آدمهایی که دوستشون دارم و دوستم دارند و از کنار هم بودن لذت می بریم! و این احساس تنهایی لعنتی مثل نامه اعمال رهام نمی کنه! و این ایده نفرت انگیز که مستحقش هستم....

تازگی ها خیلی بر می گردم و به گذشته فکر می کنم! شاید برای فرار از فکر کردن به آینده این طوری خودمو مشغول می کنم... و خاطرات، زنده جلوی چشمم رژه می رن! تحلیل می کنم و سعی می کنم از بالا بهشون نگاه کنم. به آدمها، خاطرات، شادی ها و دردها، خطاها و گذشت ها، تلاش ها و نرسیدن ها، دیر ها و دور ها....

نمی تونم آخرش به این سوال نرسم که واقعا من، بین همه این حوادث* کجای کارم! بازیگرم یا بازیگردان؟ اصلا اینی که داره پیش می آد یه بازیه؟ یا من و امثال من با تشبیهش به بازی بهش گند زده ایم، یا زیباترش کرده ایم؟؟....

می دونی؟؟ اوضاع اونقدرها هم پایه ای نیست... مشکل اصلی همون احساس گم شدگی و تنهاییه! همون جای خالی قدیمی! چشمانی که خودم و دنیا و خودم رو توشون ببینم!**

 

راستش احساس استیصال نمی کنم! هنوز اونقدر تعطیل نشده ام! بذار مثال بزنم! تو تصمیم می گیری یه چیزی (هر چیزی از قبیل احساس، دانش، عقیده ، etc) رو share کنی. این کار رو هم بلدی. یعنی دانشش رو داری! ولی خیلی شاده می بینی که در عمل نمیشه! نه که نتونی یا نخوای... نمی دونم چه جوری بگم! فقط نمیشه! حکایت ما هم همینه! نه که ندونم یا نتونم یا نخوام .... فقط نمی شه!

تو بگو چه فکر دیگه ای به ذهنم برسه جز اینکه این دست تقدیره و تمام اینها جزای کارهاییه که کرده ام و بدی هایی که کرده ام؟؟!!!!

و ببین که شب تا صبح میشینم به چرتکه انداختن که کجا و چرا و چطوری اشتباه کرده ام و آیا این از انسان بودنم بوده یا از بد بودنم و ...اگر از بد بودنم بوده آیا مستحق این عذاب هستم یا نه ؟ و ...اگر از آدم و جایز الخطا بودنم بوده، پس بالاخره پرتقال فروش کجاست.... و ....

--------

*حوادث رو تو بخون ملزومات و ضروریات... که شاید همه زندگی ام رو همین دو تا ساخته اند! و همه زندگی دنبال این می گشتم که چی فقط لازمه و چی ضروریه و....

**یادم نمی آد اینجا راجع به این موضوع حرف زده ام یا نه! کتاب عقاید یک دلقک رو بخون (یادمه که گفته ام هانس رو می پرستم!) باقیش رو بیا واست تعریف کنم!

 

----------------------

 

Open tour heart to all of those dreams

Baby

You looked me through the rainbow of tears

You looked your dreams, all fadin' away

...

Some hearts are diamonds

Some hearts all stones

Some day's you're tired of being lonely

...

Trust in your heart

maybe your love will grow

your silent tears,they're so full of pride

Baby

I know that you can't run and hide

...

some hearts are diamonds

....