memento

 

???How can I heal,if I can't feel the time

 

ما دل شدگان غیر تو ای عشق نداریم...

 

 

پاسبان حرمِ دل شده ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم

 

دیده بخت ز افسانه نگون شد در خواب

کو نسیمی زعنایت که کند بیدارش....

 

 

یارم به یک لا پیرهن، خوابیده زیر نسترن

ترسم که بوی نسترن، مست است و هشیارش کند....

 

ای آفتاب آهسته نِه، پا در حریم یار من

ترسم صدای پای تو، خواب است و بیدارش کند....

 

 

اشک مجالِ نفس کشیدن هم نمی ده، چه برسه به فکر کردن.... بیست دفعه گوش میدم و آخرش هم اصل قضیه جا می مونه....

 

به کجا آوََرد این امید ما را ......به کجا آوَرَد ما را...

نشد این عاشق سرگشته صبور،

نشد این مرغک پر بسته هوا

به کجا می روم یار.... به کجا می برد ما را....

 

ره این چاره ندانم به خدا.... به خدا...

نشود دل نفسی از تو جدا... به خدا....

به هوایت همه جا در همه حال،

به امیدی بگشایم شب و روز، پر و بال

غم عشقت دلِ ما را..... غم عشقت دل ما را...

به کجاها بَرَد ما را...

 

 شاید هم کم گذاشته ام! یه چیزهایی هست که آدم باید پاشون از همه چیزش مایه بذاره! خودِ خودِ همه چیز لازمه و نه کمتر!

شاید کم گذاشته ام....

 

......and it's not that easy, when the road is your diver

 

این روز ها دیر می گذرند... شبیه روزهای یک اعدامی که به انتظار رسیده باشد......

این روزها خنده، سنگین شده و غمناک....

فردا نماد کسالت است و دیروز، به غایت تهی....

این روزها به گوشه کج لبی دلخوشم و به گوشه کج ابرویی دلخور.....

این روزها دلم تنگ است. هوای شنیدن نغمه ای نو دارد... هوای حادثه ای یا ... حتی هجرتی..... یا حتی تر، ضرورتی.......

روزها باد هم صحبتم شده و شب ها، تاریکی.....

از خورشید نوازش را التماس  می کنم و از باران، سیلی......

 

اینجا عجیب غمگین است......

 

 

دیوانه وار منتظر یه mail هستم! اون موقعی که باید می اومد، نیومد! هنوز امیدوارم! که شاید یه حایی تو یک queu احمقانه گیر کرده! با امیدواری به اون علامت بالای مسنجر نگاه می کنم که نارنجی شه که یعنی بالاخره خبرش اومده! بعد از دو هزار دفعه چک کردن این میل برام اومده:

Dear Women in Engineering members,

Please join us in our ardent prayers and our heart-felt condolences for 
Mrs.
Clementina Saduwa, nee Vincent-Uvieghara who passed away on Tuesday 
23rd of
January after a robbery incident on her way home from work.

Tina was the Chair WIE Nigeria and regional Coordinator for IEEE Women 
in
Engineering (WIE) in Region 8 (Europe, Middle East and Africa).
 
Tina was a mother of one, a sister, Friend, Mentor and model to lots of
people.
 
May Allah rest her soul and grant her family the strength, faith and 
wisdom
during this trying time.

Best regards,

Maryam Al Thani
IEEE Women in Engineering Region 8 Coordinator
 

شرمم آید که بی تو نفس می کشم هنوز.....

 

چند سال پیش بود... یه شب عاشورا رفته بودیم بیرون... من پاک تو حال خودم بودم! حواسم اون قدر به اطراف نبود. یهو یه جوونی رو دیدم که یه علم خیلی گنده رو داشت می برد... مثل اینکه مسافت زیادی رو برده بود، رنگش پریده بود. وقتی از اون زیر در آوردنش بی تعارف زد زیر گریه... خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. نمیدونم به خاطر امام حسین گریه می کرد یا یاد حاجتش افتاده بود یا اصلا از درد بردن علم گریه می کرد... مهم هم نیست... فقط یهو خیلی هوس کردم من هم سنگینی علم رو احساس کنم. می دونم که مسخره به نظر می آد. ولی از کل این ماجرا ها به اون علم خیلی علاقه دارم! از اون موقع هر سال یاد آوری می کنم به خودم که چقدر دوست دارم که یه بار اون علم رو بلند کنم و یاد آوری می کنم که این اتفاق نخواهد افتاد...

دیروز اتفاقی یه دسته تو خیابون دیدم. طبق معمول دنبال علمدارش گشتم. یه آقای هیکل دار بود... یک کم جلوتر یه علم کوچیک تر هم بود... جلوتر که رفتم دیدم یه دختر زیرشه...

یاد بدهکاری هام افتادم...

تصمیم داشتم امسال زیارت عاشورا بخونم که اون هم نشد! قانون اول واسه یه همچین کارهایی برای من اینه که حاجت نداشته باشم! تا سه روز پیش هم مثل اکثر بقیه عمرم خبری از حاجت و مراد نبود... اما الان....

 

امام حسین از نظر من صرفا یه آدم احتمالا خوبه! ولی یکی بگه چرا همه اینها باید تو سالروز مرگش اتفاق بیفته....