و زخم های من همه از عشق است...

 

 

من خیلی روی صدا ها حساسم! معیار استفاده ام از کلمات خیلی بیشتر از معنی شون، صداشونه! می خواستم در موردش کلی توضیح بدم ولی الان حسش نیست!

خلاصه که فروغ بلده صداهای خوبی در بیاره!! نه؟

 

 

 

finally, game is over

 

انگار خودتو از یه دره پرت کرده باشی پایین و خیلی طبیعی باشه که آخر کار مغزت پخش زمین شه و داغون شی. ولی وقتی ساعت اعلام کرد که بازی تمومه تو فقط می بینی که صورتت صاف شده و چند جات شکسته! خب! شاد می شی که زنده ای و مغزت پیاده نشده! ولی شادیِ احمقانه ای به نظر میاد. بالاخره خیلی چیزها از دست دادی....

می دونی؟ شادم!

 

 

 پی نوشت: اینا رو می گم که بفهمی چقدر بی ربطه که برای بهبود اوضاع وقت اضافه بخوای! انگار دره رو عمیق تر کرده ای! اگه پرواز نمی کنی (که می دونی و می دونم که نمی کنی!) ....... بقیه اشو خودت می دونی!

 

 

آیریلیق

 

"-بشر... به پرندگان حسادت ورزید. بالهایشان را دزدید و به قطار بست و به هوا پرواز کرد. هی بالاتر رفت. آنقدر بالا که حسادتش نسبت به ستارگان برانگیخته شد، چیزهایی شبیه ستاره ساخت و با آنها پرواز کرد تا ببیند پشت در بسته آسمان چه چیزی نهفته است ولی ترا به خدا، راستش را بگو اگر دری بسته باشد، تو دلت نمی خواهد بازش کنی و ببینی پشتش چه خبر است؟ مگر نه اینکه داستان بشر هم مثل داستان درهای باز و بسته است؟ جواب بده!

-البته می توانی در را باز کنی ولی اگر آن در آخرین در باشد، ترا به کجا می‌کشاند؟ الان بهت می گویم: یکراست در خلا معلق می شوی. آن آینده ای که شما خوابش را‌می بینید، چیزی جز سقوط در خلا نیست. با اولین قدمی که بردارید در آن خلا رها می شوید..."

شاید یه جور تفاوت بین آدمها رو بشه تو این چند جمله دید. به دسته از آدمها به عنوان‌فرزند خلف و ادامه دهنده راه بشریت‌ به ُستاره ها فکر می کنند و به سمت درهای بسـته هجوم می برند، در حالی که اغلب هم خوب خبر دارند که اون پشت می تونه سقوط بی انتها در خلا باشه و خب... زندگی ادامه داره! و دسته دیگه هم قبل از هر چیز حواسشون به اینه که تا ابد سقوط نکنند و خب... باز هم زندگی ادامه داره!

 

اگر بنا بر گذشتنه، باید گذاشت و گذشت.

وقتی تمام زندگیتو میذاری تو دو تا چمدون به این فکر می کنی که اگه به این سادگی میشه از این همه‌گذشت، چه انتظاری باید از ادامه اش داشت؟ خوبیش اینه که یه جایی میبینی از همه چیز نمی گذری. که خاطراتی هستند که همیشه و همه جا همراهت هستند. جزئی از تو‌شده اند. تو شده اند...



اگر خورشید بمیرد...

 

"ما یکدیگر را خواهیم یافت.

نمی دانم چگونه و کجا

یکدیگر را خواهیم یافت.

در یک روز آفتابی

لبخند بزن، لبخندی که تنها از آن توست.

تا ابرهای سیاه را از روی آسمان آبی

کنار بزنی.

و به مردمی که می شناسم سلام بده.

به آنها بگو که من باز برخواهم گشت.

از اینکه بفهمند وقتی می رفتم این آهنگ را می خواندم،

خوشحال خواهند شد.

ما یکدیگر را خواهیم یافت

نمی دانم چگونه و کجا

یکدیگر را خواهیم یافت.

در یک روز آفتابی.

 

 

-آهنگ قشنگی است.

-آهنگ فوق العاده قشنگی است.

خیلی معنی می دهد. نه؟ همه چیز را بیان می کند.

-بله. همه چیز را"

 

Let's say goodbye with a smile, dear,
Just for a while, dear, we must part.
Don't let the parting upset you,
I'll not forget you, sweetheart.

We'll meet again, don't know where, don't know when,
But I know we'll meet again, some sunny day.
Keep smiling through, just like you always do,
'Til the blue skies drive the dark clouds far away.

So will you please say hello to the folks that I know,
Tell them I won't be long.
They'll be happy to know that as you saw me go,
I was singing this song.

After the rain comes the rainbow,
You'll see the rain go, never fear,
We two can wait for tomorrow,
Goodbye to sorrow, my dear.

 

the possibility of having an ordinary life is no more an option*

 

فرض کن دو هفته است The winner takes it all رو به تحریم کرده ای! یه روز صبح shuffle کار دستت میده و باز دنیا رو سرت خراب می شه که : their minds as cold as ice....  می گی جهنم و ضرر امروزمون هم خراب شد. به همین مناسبت میری سر کارهای اداری تموم نشدنی ات. از بخت بد یه آشنای دور که تا حالا باهاش سلام علیک نکردی می بینی. از بخت بدتر دوستمون آشنایی می ده و ۵ بار سعی می کنه سر حرف رو باز کنه! از بخت افتضاح روی دیوار و سقف حتی یه لکه هم پیدا نمی شه که تو روش focus کنی و چشم تو چشم نشی و ماجرا رو بپیچونی! آخرش بی اعصاب شروع می کنی تو اون موقعیت چرت، با اون حال چرت، بی هدف جواب چرت دادن!

۲۰ دقیقه بعد می فهمی این آدم از آسمون افتاده دقیقا کسیه که اون موقع باید اونجا می بود و این کارش دقیقا چیزیه که اون موقع باید می دیدی و حرفهاش دقیقا چیزهایی هستند که باید اون موقع می شنیدی و ...

کوچکترین اهمیتی هم نداره که تا دو هفته دیگه تو می ری اون سر دنیا و اون آدم هم میره اون یکی سر دنیا و تا ۳ ماه بعد دیگه عمرا اسم همدیگه هم یادتون نیست.... فقط مهم اینه که بری حال این زندگی چرت رو ببری که تو هر لحظه چرتش از آسمونش هر چیزی (دقیقا هر چیزی) ممکنه بیفته!

چی بهتر از این؟؟؟؟

 

--------------------

*اینو mcb2 برای تبلیغ spiderman میگه!!!