garbageology

امروز به خاطر یک تخمین نادرست (یه جور اشتباه محاسباتی) توی یه دوراهی قرار گرفتم که یه راهش به منزله اعلام این بود که یه احمق و کوته نظر به تمام عیار هستم و با گرفتن تصمیم دوم امضا می کردم که یه آشغال واقعی هستم.

نکته هیجان انگیز اینه که تقریبا بدون هیچ تردیدی خواستم آشغال باشم. یا بهتر بگم: اینطور نشون بدم.

تقصیر من نبود راستش! یه جای کار اشتباه در اومده بود.

همه اش یه بازی لوس و تکراری بود که روش تسلط کامل داشتم.هدف نشون دادن ضرب شست و بستن دهن یکی بود! روی خودم هیچ تاثیری نداشت.

ولی آخرش حداقل سه نفر خیلی ناراحت شدند. یکی شون رو توجیه کردم. یکی دیگه اصولا قرار بود ناراحت بشه. و نفر سوم و بقیه اگه اون قدر ابله هستند که بعد از این همه مدت نتونند یه نمایش درجه سه رو از حقیقت تشخیص بدن که همون بهتر فکر کنند من یه آشغال واقعی هستم.

دوستی می گفت : مینا! راه آرومتری هم وجود داشت! که کوتاه بیای ! تا آخرش لزومی نداشت بری. می تونستی کنار بکشی.

و نمی دونست در اون صورت دیگه مینا نیستم.

گاهی مینا بودن خیلی سخت و مینا خیلی غیرقابل تحمل می شه. ولی هیچی بدتر از مینا نبودن نیست!

حتی یه آشغال واقعی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد