من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...

امروز با 4 نفر یه صحبت (یک طرفه) تقریبا جدی به مدت حدود یک ساعت داشتم.

موضوعش و علتش مفصله. ربطی هم نداره که بخوام بگم. ولی چند تا نکته جالب داشت:

اول اینکه این دوستان تمام تلاششون رو هر کدوم به روش خودشون با جدیت تمام کردند که تمرکزم رو موقع حرف زدن بگیرند. چون موضوع صحبت خیلی حیلی کلی بود و باید همزمان حواسم به جاهای مختلف می بود و چون مخاطبم بیشتر از یک نفر بود ، که نمایی کار رو مشکل می کنه ، جدا یه وقتهایی این تلاششون به نتیجه می رسید.

با این وجود ناراضی نیستم از خودم. ظاهرا تونستم چیزی که می خواستم بگم رو بگم. (این که قبول کردند ، شنیدند یا حتی اصلا گوش کردند یا نه ، بحث دیگه ایه که ربطی به من نداره)

بعد هم اینکه خیلی سعی کردم تمام مدت ، احساسات رو وارد کار نکنم.

می شه گفت موفق شدم. سخت بود... خیلی سخت...

 

این ناراضی نبودن در این جور موقعیتها ، تقریبا پدیده نو ظهوری محسوب می شه! تبریک!

اخیرا، علی الخصوص امروز، صبرم به دفعات در بوته آزمایش قرار گرفته ... همین طور پیش بره ، استحکام قابل تحسینی پیدا می کنه....

 

پی نوشت: سروصدا کردن ، سکوت کردن، بی توجهی وقتی باید توجه کنی، و حتی فقط نگاه کردن و .... ذاتا خیلی با هم تفاوت ندارن...حداقل تو detection اصل منشاشون خیلی مشابهند...

خواستم اطلاع داشته باشید...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد