u'll make a good girl crazy, if u don't treat her like a lady*

 

نفرت و انزجار وقتی یک طرفه باشه، شبیه یه جور درام ِ کمیک می شه! یه جور سیرک مضحک! تو از من بدت می آد و من نسبت به تو هیچ احساسی ندارم یا بدتر از اون دوستت دارم. تو نمی تونی منو بزنی یا بهم فحش بدی چون صحنه مسخره ایه که من بایستم و حتی لبخند بزنم و تو روبروم باشی و لبهات از خشم بلرزه! و من وقتی نسبت به تو احساسی ندارم یا دوستت دارم، هیچ عکس العمل غیر مسخره ای در برابر نگاههای سنگین یا حتی فحش دادن و کتک زدن نمی تونم نشون بدم.

مستحبه خشم و نفرت از هر دو طرف به رسمیت شناخته بشه و مورد تائید قرار بگیره!

 

محبت، علاقه و مهمتر ازاون عشق وقتی دو طرفه باشه یه کارناوال خنده دار پدید می آد. تاوقتی یه طرفه است، من تو رو دوست دارم و بودن و نبودن من برای تو هیچ توفیری نمی کنه! تو روزها و شبهاتو طبق معمول به سادگی و خیلی عادی می گذرونی، بدون اینکه در غیابم لحظه ای بهم فکر کنی. در حالی که من هر لحظه به تو فکر می کنم و حضورت رو کنارم احساس می کنم و تصویرت جلوی چشمانم جون می گیره. این جوری زندگی هر دو پیش می ره! تو زندگی معمولت رو داری و من در غم هجران می سوزم و-البته طبیعیه که- می سازم! حداقل کاری برای انجام دادن داریم.

اما وقتی دو طرفه شد، یه سوال بسیار مهم، جدی و در عین حال مسخره پیش می آد: "خب! حالا که چی؟ چی کار باید کرد؟" و....... می دونید؟ جوابِ جالب برای این سوال تقریبا همیشه نایابه،جواب نسبتا مقبول هم خیلی کمیابه! اون وقته که زندگی هر دو نفر به هم می خوره! دو تا آدم گنده جواب یه سوال ساده رو پیدا نمی کنند. شرایطِ خیلی مضحکی پیش می آد!**

 

اینا رو دارم می گم که حواستون باشه که فقط از کسانی بدتون بیاد که بتونید متقاعدشون کنید که از شما متنفر باشند، و از کسانی که از شما متنفرند بیزار باشید، و کسی رو دوست داشته باشید که براش مهم نیستید و کسانی که دوستتون دارند براتون.............

 ***

----------------------------------

* این جمله کوچکترین ربطه به ۴ بُعد نداشت. و به موضوع صحبت! ;-)

**"من" و "تو" نوعی هستند البته!

*** می دونم چی می خوای بگی! که مثل مرفه های بی درد حرف می زنم. که انگار خبر ندارم گاهی "من"ها حسرت داشتنِ ِ هر کدوم از این احساسات و نقش ها در هر سمت و به هر قالبی (یه طرفه، دو طرفه، میدون، کشتارگاه...) رو دارند!

حتی اگه نقش یه دلقکِ گوژپشت و لنگ تو یه کارناوال دهاتی باشه که مردم به سمتش آشغال پرت می کنند................

می دونم! یادته! این بدترین خاطره و دردناک ترین کابوسِ آرتور بود.

این رو هم می دونم...... همون جا بود که همه چیز رو از دست داد! همون جا بود که مجبور شد همه چیز رو از نو بسازه.................. دلم براش تنگ شده!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد