عادت یا Fight III

 

وقتی فهمیدم از یه موقعی به بعد قرار نیست کنارم باشی، فقط ۲ تا سوال به فکرم رسید! اول اینکه خب! اون موقع چطور باید ادامه داد؟؟ دوم اینکه بعد از تو اصلا چرا باید چیزی ادامه پیدا کنه؟؟

الان خیلی گذشته! خاطرات هم کمرنگ می شن! انگار هیچ وقت وجود نداشتی! اسمت هم فراموش می شه....

و من به جایی که رسیدم، رسیده ام. دیگه دم ِ درِ فردوس با ته جهنم فرق چندانی نداره. همینو می خواستی! نه؟

و همیشه جای خالیتو کنارم نگه داشته ام. که تنها انگیزه بود برای ادامه دادن! برای دیدن! برای ندیدن! گیرم یه جور black hole .

 

به زندگی تو تاریکی هم میشه عادت کرد!

از عادتها می شه لذت برد....

 

---------------------------------------------------

p.s: می دونم چی می خوای بگی!

Even the greatest love declines beyond the horizons of time

بر منکرش لعنت!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
هیراد سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.masteroperator.blogsky.com

سلام

مایلم در رابطه با مطلبی با شما صحبت کنم. البته در مورد وبلاگ نویسی هست. خوشحال می شم اگر از طریق email یا بهتر خواهد بود اگر از طریق yahoo messenger با ID: eztalker4all با من تماس بر قرار کنید.
متشکرم

هیراد یزدان پناه

سلام
دقیقا همین یک کارم مونده! منتظر باشید حتما تماس می گیرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد