شیش هشتم یا.. got dizzy dancing Tango

 

دارم کم کم استقلالم رو از هر گونه ریتم شیش هشتم به دست می آرم! یه چیزی تو مایه های نخورده، دایم الخمر بودن!!!!!!

یه بار با دوستی، کنار ساحل جنوب روی شن های داغ نشسته بودیم که بحث رسید به خودمون و زندگی و اینا... می گفت یه نفر ازش خواسته که زندگیشو سعی کنه در قالب یک تئاتر توصیف کنه. تمام صحنه ها و دیالوگ ها و نور پردازی و شخصیتها و لباسها و گریم و ....! این دوستمون ازم خواست این کارو برای خودم بکنم! اون موقع کلی با تصور نور پردازی اش حال کردم! و البته مطمئن بودم که این تئاتر صامت خواهد بود! هیچ کلمه ای توش گفته نخواهد شد!

یه مدتیه به این نتیجه رسیده ام که این تئاتر باید موزیکال باشه! حتی اگه هیچ مفهومی نشه ازش برداشت کرد! قسمتهای اصلی و غیر قابل حذفش هم حتما شامل رقصهای محلی آلمانی و هلندی هستند! احتمالش خیلی زیاده که تانگو و والس توش نباشه! اما بدون شک اوج داستان قسمت رقص های مجاره!!!

-----------------------------------------------

مبادا فکر کنید که این حرفهای من کوچکترین ربطی به این داره که تازگیها باز هم کلی زوربا برام حرف زده!!! یا ارتباطی بین این توهمات و دیدن فیلم shall we dance وجود داره....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد