حکایت

 

جوانی که به عاشقی* شهره بود، به خدمت شیخ رسید. شیخ ورا گفت که به پندارت عشقِ به خاتون از عشقِ به خداست؟ جوان گفت: شمه ای از آن است. در طشتِ آب، نقشِ ماه می بینم. شیخنا فرمودش که اگر گردنت دمل نداشت، سر بر آسمان می کردی و خود، بلا واسطه، ماه را می دیدی.

 

-----------------------------------------

* دوست داشتی، بخون "قاشقی!"