همیشه فاصله ای هست...

 

از دور ، وقتی نگاهت داره می گذره، یه حرکتِ دستِ آشنا می بینی. کمی بالاترش یه چهره آشنا...

چند لحظه طول می کشه که ذهنت جرئت کنه مشاهداتش رو با چیزی associate کنه.

قبل از این که بتونی جلوی خودتو بگیری، دوباره نگاهتو می گذرونی. همون حرکت.... همون چهره...

کمی فکر میکنی و این بار تصمیم می گیری یه بار دیگه نگاه کنی. فقط برای اینکه مطمئن شی که اشتباه کرده ای. که بفهمی که امکان نداره ...

انگار آوار روی سرت خراب شده وقتی بعد از بار سوم نمی تونی اثبات کنی که خودش نبوده!

این بار تصمیم آخر رو می گیری. سرتو می اندازی پایین و تا وقتی که مطمئن نشدی که دیگه اونجا نیست، بالا نمی آری! وقتی دوباره نگاهت می گذره، یکی دیگه اونجا نشسته!

 

گاهی سوال می کنم که تمام زندگی ام داره مثل امروز می گذره؟؟