حرفهام داره یه جایی ته وجودم می پوسه! باید اینجا بنویسم! دستم نمیره!
داره نزدیک ۳ ماه میشه!
می بینم که کم کم دارم عوض می شم! نمی دونم گندیدگیه یا بزرگ شدن! یا یه adaptation ساده! از اون نوع adaptation که سوسمارها به آب سرد دارن؟
هنوز به چشمهای کسی احتیاج دارم! ولی دیگه گلناز هم نیست که مسکن باشه! خیلی ها نیستن! خیلی چیزها نیستن!
دلم واسه خیلی چیزهایی که داشتم و نداشتم تنگ شده...
باید خودمو جمع کنم بنویسم!
پی نوشت: می دونی چند وقته هیچ کس محکم بغلم نکرده که ماچم کنه؟ نخند! جدیه!
هیییییییییییییییییییی
نمیخوای بنویسی؟
>D:< :*
برو فری هاگز کمپین عضو شو. آدرسش تو بلاگ من هست.