این یوسف ثانیست این....

 

وقتی که کم کم می تونم دوباه حرف بزنم می رم پیشش میگم: تمام این اتفاقات این اواخر... تمام این شوکهای وحشتناک... از جاهای وحشتناک... اون هم اینطوری...الان... بعد این همه فشاری که بهم اومده... تو وضع الانم... بدون امیدی... بدون فردایی... بدون دیروزی...

میگه: خوب؟ خستم کردی، آخرشو بگو!

میگم: راستش احساس میکنم خیلی خسته ام.. شاید دارم کم می آرم! شاید آورده ام... شاید تو بتونی...

میگه: آره! درکت می کنم! می خوای نظرمو بهت بگم؟

میگم: آره! آخرین امیدمه...

میگه: به جهنم!

میگم: خب.....اوهوم....

 

 

پی نوشت: من هنوز از استفاده از هنر برای خود شناسی و وصف حال بدم می آد. ولی الان این دقیقا منم!! من تمام این یک دقیقه و نوزده ثانیه ام... crack رو می بینی؟ حتی احتیاج به ضربه هم نداره!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد