pros*tit*ution


اصلا حوصله هیجی ندارم! حوصله دیدن هیج کس (به خصوص آدمهایی که الان جلوی جشم هستن) رو ندارم! حوصله هیج کاری رو ندارم! دوست دارم ولم کنن که برم هر چقدر دلم خواست بخوابم و اگه خدا قسمت کنه دیگه بلند نشم! یا حداقل یه آدم فوق العاده بیاد کلی بهم محبت کنه و نازمو بکشه و بعد که خستگی ام در رفت بفرستدم ایران پیش مامانم...

به جای اینها تو شلوغ ترین وقت این ترم لعنتی هستم و رییسم تازه داره از بیگاری کشیدن ازم لذت می بره ، دور نمای آینده هم کلی امتحانه و یه تابستون که احتمالا اذ ترم معمولی سنگین تر خواهد بود و این تازه اول کاره... حجم عظیمی استرس و اعصاب خوردکنی و ماجرای مزخرف تنها چیزهایی هستند که توی برنامه آینده ام (تا یه سال دیگه) می بینم...

الان عکس العمل معقول اینه که بزنم زبر همه چی و ول کنم برم بزنم به کوه یا برم ایران ازدواج کنم و پنج تا بجه بیارم یا برم معتاد بشم یا از همه بهتر فرار کنم برم تو یکی از دهات نزدیک فلورانس کارگر مزرعه بشم....

عوض اینها دارم مثل اسب کار می کنم و خرده فرمایشات تمام اساتید رو رسیدگی می کنم و شب می مونم لب که مبادا حتا فکر خوابیدن به سرم بزنه....

احساس فاحشگی می کنم از این کارم.... یکی از معدود چیزهاییه که باهاش خیلی مشکل دارم....

نظرات 1 + ارسال نظر
آرش جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:54 ق.ظ

مدتی بود فکر می کردم با خودم که: فاحشه گی بیش تر یک خصلت مردانه است تا زنانه. حالا که این را خواندم، دست گیرم شد که ذاتن مردانه و زنانه ندارد. این روزها من هم احساس فاحشه گی می کنم، اگر چه نه به صورتی که تو گفتی، جور دیگری. اما هر چه هست، حس اغلب این روزهای آدم های جنس ما همین است...

اوهوممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد