Reply for a public call for help


فصل دیگه ای از "رفتن"ها شروع شده و داره کم کم تموم میشه! فکر کنم تقریبا همه ویزا گرفته اند وبچه هایی که آمریکامیرن باید رفته باشند و کانادایی ها کم کم میرن و بچه های اروپا هم یا اومدن یا به زودی میان! قصد ندارم تعریف کنم که چه جمعیت زیادی از اطرافیانم جز این یکی فصل بودند و مرثیه خوانی کنم که چرا اوضاع اینطوریه که همه حاضر به غربت نشینی و ترک بلاد شده اند.... می خوام نوع مدرنی از درام زندگی رو تعریف کنم.

این بار که ایران رفته بودم یه داستان رو بارها از دوستانم شنیدم! داستان از اونجا شروع میشه که دو نفر با هم آشنا میشن و خلاصه اتفاقی میافته که شاید تمام طول تاریخ تکرار شده ولی من الان توصیف جذابی ازش یادم نمی آد که بکنم! خلاصه که "اتفاقی" می افته! اتفاقی از جنس "نمی دونم چرا اینطوری شد!!" .... ، خب زمان می گذره! با همون ماجراهای همیشگی. خوبی ها و بدی ها و خوشی ها و ناراحتی ها و تمام چیزهایی که تو "روابط انسانی" پیش می آن. 

زمان می گذره و قبل از اینکه کسی متوجه بشه این فصلی که گفتم می آد.....


بین آشنایانم به طرز عجیبی این اتفاق رو به تعداد زیاد دیدم.:این یکی رفته، اون یکی مونده... این یکی مونده، اون یکی رفته... یکی یه جا رفته اون یکی یه جای خیلی دور دیگه رفته... یکی یه جایی بوده، اون یکی امسال میره یه جای دور دیگه....

خلاصه که تمام combination های ممکن رو دیده ام!

خدا می دونه چقدر از این درد دل ها شنیدم و چقدر سختی اش رو دیدم تو اون دو هفته! به نظر تکلیف معلومه، یکی که وسط گود نباشه می تونه بشینه تعیین کنه که کار معقول چیه و چه تصمیمی و چه جوری باید گرفته شه! ولی کافیه خودتو یک کم جای یکی از این دو نفر بذاری تا ببینی این "long distance thing" چاهیه که موندن توش جهنمه و در اومدن ازش بهای خیلی خیلی گزافی داره*.....


 یا یکی از همین دوستانم نشستیم و سعی کردیم معقول تحلیل کنیم و آخرش خوش بینانه ترین نتیجه ای که گرفتیم این بود که: "یه همچین اتفاقی یه امتحانه! شرایطی که توش آدم می تونه خودش و طرفش رو محک بزنه و اصولا چیز خوبیه و تو مایه های شانسیه که از آسمون افتاده"... آخرین باری که بهش زنگ زدم، هر دو جداگانه به این نتیجه رسیده بودیم که خیلی مزخرف گفته ایم.....

 

داشتم فکر می کردم اونهایی هم که معتقدن با یه چیزی مثل "محکم کاری" میشه سختی رو کم کرد چه اشتباه می کنن.... دو نفردیگه از دوستان رو میشناسم که این تمهید رو تا جای ممکن implement کرده اند... اصلا احساس نکردم که مزیتی دارند نسبت به بقیه که روی هوا هستند،،،،


اینها رو نگفتم که به نتیجه ای برسم. فقط احساس لزوم کردم که از این تریبون (!!) نسبت به این جور عذاب کشیدن این همه آدم اعلام برائت کنم. آدمهایی که گناهشون پایبند نشدن تو جاییه که نمی تونن زندگی ایده آلشون رو بسازن.... 


مگه چند دفعه قراره زندگی کنیم؟


--------------------------

* علت این که میگم thing اینه که یکی از اقربا منو شیر فهم کرده که long distance نمی تونه relationship باشه! این که "پس چیه؟؟؟!!" ، اصلا نمی دونم! 


PS: من هنوز فیلم دل شدگان رو پیدا نکردم... یه جایی اش هست که یکی از نوازنده ها واسه ایران یه نامه می نویسه....کلی کنجکاوم که دقیقا چی گفته بود! خیلی مبهم یادمه!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد