اسفند ۷۸


چندی حماقت انسان ها و انسان نبودن آدم ها را فراموش می کنم...!

امروز صبح خدا پشت پنجره ی اتاقم بود و بعد داخل شد و گونه هایم را بوسید. با این حال ... من هنوز هم غمگینم و ...


بهار منتظر بی مصرف افتاده است. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد