lack of documentation

یه چند تا چیز خیلی خیلی مهم پیش اومده که حتما حتما باید اینجا بنویسم. هیچ رقمه نباید فراموششون کنم بعدا. یکیشون رو اونقدر لفت داده ام که همین الانش هم تاریخ انقضای اولش گذشته (اینجا خوراکی ها دو تا تاریخ انقضا دارن. روایات متعددی در باب علت این امر نقل شده.)

حالا هی بشینم و پشت چشم نازک کنم که حسش بیاد و تمرکز کافی پیدا کنم (اون هم من که تمرکز ناکافی هم الان عمرا ندارم) و خودمو لوس کنم تا کار از کار بگذره... 



پی نوشت: چند روز پیش تو office یهو رفتم تو فکر. اتاق استثنا خالی بود و من هم پاک عنان از دست دادم و یه کاغذ هم گذاشتم جلوم و کاملا غرق شدم تو فکرهام. نیم ساعت بعد به خودم اومدم، دیدم یه ابلهی پرده رو باز کرده و اون پسره که من کلی باهاش رو در واسی دارم و اتاقش جلوی اتاق منه اونقدر قیافه منو می بینه که انگار بغل دستم نشسته باشه. اون یکی تازه وارده هم که بی سرو صدا راه میره و دو متری من میشینه اومده تو اتاق و بدتر از همه اینکه اتاق بغلی جلسه است. (آخه چرا باید بین دو تا اتاق یه پنجره کوچیک بذارن که تنها کاربردش اینه که تمام زندگی من از دو تا صندلی توی اتاق بغلی دیده شه) و برای حسن ختام کی باید روی دو تا صندلی مذکور نشسته باشه؟؟؟ بله! مارتین و رئیسم. من هم کم نذاشته بودم و تمام زندگی و اون کاغذه رو از اشک خیس کرده بودم... فکک کن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد