که منتطر بشی که من برم تو حال و هوای آهنگ و عادت کنم به دست راستت روی زانوی چپم و شروع کنم به وراجی و غر زدن که کمرم درد می کنه و بالاخره باید هدا رو ببینم و فردا ناهار نمی بینمت و این مسابقه چقدر مشکوکه و دلم واسه خاله ام تنگ شده و عاشق کافه لاته ام شده ام که جایزه برام خریدی و وقتی پرسیدم به چه مناسبت، گفتی به خاطر اینی که هستم و این ترم کلاس آی ای پی نگرفتم و بابای علی امشب برمی گرده و هزار تا مزخرف دیگه و همش جمله هامو نیمه کاره بذارم که به آهنگ گوش بدم و آخرش هم یادم بره که داشتم حرف می زدم و غرق شدم تو همون آهنگی که گذاشتی و صداشو بلند کردی و من جیغ زدم که جر زن! تو می دونی من اینو دوست دارم و از پنجره بیرون رو نگاه کنم و هیچی نبینم و وقتی رومو بر می گردونم که بهت بگم دوستت دارم، ببینم داری نگام می کنی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد